بارش برف از نیمه شب و ادامه این بارش همراه با باد نسبتا شدید(ساعت8:30)

تصاویر در ساعات اینده

بارش باران ،تگرگ  و برف همچنان ادامه دارد(ساعت12:30)

در دلم به اندازه تمام کلماتی که حرف زده ام سکوت دارم
گاهی چه زیبا و آرام بخش است این سکوت
و گاهی چنان احساس خفقان می کنم که می خواهم با تمام وجودم از ته دل فقط فریاد بکشم
تا تو بودی سکوت معنا نداشت
غم معنا نداشت
همه شور بود و هیجان
لبهایم با کلمات غریبه شده اند
کلمات برای ساختن یک جمله کنار هم جا نمی گیرند
من همچنان در سکون و سکوت هستم
ولی
همانند پری که باد آن را به این سو و آن سو می برد در خلا سرگردانم
بی هیچ اراده ای
نه نیازی هست
نه شوری هست
نه امیدی
که بخواهم به آینده بنگرم
روزمرگی ها تمام زندگی را فرگرفته است
رقابت خورشید و ماه برای نمایان شدن روز به روز سخت تر می شود.
و هدف در این رقابت جای خود را گم کرده است
پس ناگزیرم که این سکون و سکوت را حفظ کنم.!!!

برف

سلام

خدمت دوستان و هم ولایتی های گل .

امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشید

از ابراز لطف و حمایت شما!!!!!!! بویژه در قسمت نظرا اخرین پست تشکر میکنم

من نمیدونم به کی قسم بخورم که مشکل از پشتیبانی کننده وبلاگ مباشد وگرنه من دوست دارم همیشه وبلاگ رو با یاری دوستان بروز نمایم ولی خودتان میبینید که عکسهای که گذاشته میشه باز نمیکنه و من شرمنده شما می شوم

امیدوارم این مشکل حل شود

گزارش متنی و تصویری یادواره شهدای روستای گستج

 ادامه گزارش را رادر ادامه مطلب ببینید

نویسنده :رضا قربانی

یادواره شهدای روستای گستج با حضور پرشور مردم و مسئولین شهرستان در شب هفتم ماه محرم  در محل هیئت ابوالفضلی روستای گستج برگزار شد.

عکس هادی ذهبی

اغاز مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان

حضرت ابا عبدالله الحسین(ع)

هیئت ابوالفضلی روستای گستج

حجه الاسلام میرزایی

عکس هادی ذهبی

بقه عکسها در روزهای اتی

 مردی به بهشت رسید و فرشته ی نگهبانش را دید. از روی کنجکاوی و تمایلی کودکانه از او خواست تا رد پاهایی را که بر روی زمین بر جای گذاشته است به او نشان دهد.

فرشته گفت:(( کار آسانی است اکنون جاده ی زندگیت را به تو نشان می دهم.))

مرد به تماشا نشست وبه رد پاهایی که در طول زندگی از کودکی تا آخر عمر روی زمین باقی گذاشته بود نگاه کرد.جاده را گاه خالی از هر نشانی دید. رد پاها قطع می شد وکمی دور تر ادامه می یافت.مرد تعجب کرد وعلت را پرسید.

فرشته پاسخ داد:((زندگی تو گاه آنقدر سخت و طاقت فرسا بود که نمی توانستی بار هستی را تحمل کنی . درآن لحظات من تو رااز زمین بلند می کردم وتازمانی که شادی دوباره به سویت برگردد وبتوانی مسیر زندگیت را تحمل کنی روی دوش خود می گرفتم.))